درباره دیانا جونم
دوشنبه بیست و هشتم مهر مامان جون یه مهمونی دور همی با دایی جونا راه انداخته بود دختر خوشگلمم اون وسطا هی میدویید اینور میدویید اونور و از خوشحالی شلوغ کاری میکرد و سر و صدا و جیغ و داد این مهمونیا خیلی با ارزشه چون دخترگلم با خانواده بیشتر آشنا میشه.عزیزم هرکی بهت میگه بریم دد زودی پر میکشی میری بغلش و زود بای بای میکنی میخوام یکم از کارایی که دختر خوشگلم میکنه بگم هرچیو که دوست داری برداری اگه ازت بگیریم با صدای قلدری میگی «مممممممممن» یا اگه مخالفت بخوای بکنی میگی«نننننننننننه» خونه باباجون اینا یه پیشی دارن که همیشه میاد پشت در میو میو میکنه و تورو هم خیلی دوست داره و تو هم عاشقشی پیشیه تورو که میبینه برات رو زمین قل میخوره و میو میو میکنه ازت که میپرسم دیانا پیشیه چی میگه؟ میگی «مو» و بادستت هم میگی رررفت دستتو میذاری رو گوشت یعنی الویه ارگ کوچولو داری وقتی کلیداشو فشار میدی خودتم باهاش آهنگ میزنی کتاب داستان که برات میخونم کتابو از دستم میگیری خودت ورق میزنی و زمزمه میکنی دستتو محکم میندازی دور گردن بابایی محکم فشار میدی بغلش میکنی بوسش میکنی وبا آهنگ نازی نازی میکنی بابایو دیگه تقریبا خیلی چیزارو خوب درک میکنی