دیانادیانا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
مایامایا، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

ديانا و مایا فرشته كوچولوهاي مامان و بابا

یه شب سخت و فراموش نشدنی

1395/10/4 22:01
نویسنده : مامانی
427 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترای خوشگل مامانیگلهای قشنگم بیشتر از هر روز دوستون دارم

شنبه شب 95/9/27 عروسی سارا و رضا عزیز بودdeborah.mihanblog.comدیانا هم مثل همیشه مشتاق دیدن عروس جون بود و همینطور مشتاق عروس شدن و لباس عروس پوشیدن و .....شب خوبی بود و خوش گذشتبعد از اون شب خوب یعنی دقیقا فرداش دیانا و مایای نازم هردو دچار آنفلونزا شدن kran1k.gifولی مایا جون با وجود گرفتن دارو وضعیتش حادتر شد و کار به بیمارستان و بستری شدن کشیدziekenhuis1.gifیکی از بدترین شبای عمرم بود泣く のデコメ絵文字وقتی که آقای دکتر وضعیت مایارو دید فوری دستور بستری دادpoemie26.jpgمایاکوچولومون دچار ذات الریه شده بود リクエスト、泣く、気持ち、顔文字、表情 のデコメ絵文字و همینطور به داروی متوکلوپرامید حساسیت بدی داده بود و باعث تشدید بیماری شده بود و وضعیت مایا تا سرحد یه اتفاق بد و شاید مرگ کشیده شد و خدا بار دیگه مایای عزیزو بهمون بخشیداون شب پرترافیک لعنتیو هیچ وقت یادم نمیره که هیچ راه فراری نداشتیم که مایارو زود به بیمارستان برسونیم 泣く、気持ち のデコメ絵文字و تنها فکری که باعث نجات جون دخترم شد این بود که بابایی با یه آقای راننده موتوری تورو سریع به بیمارستان رسوندنامیدوارم اون آقای راننده بهترین اتفاقات توی زندگیش بیفتهمن و دیانا هم بعد از یک ساعت و نیم با اون ترافیک تونستیم خودمونو به بیمارستان برسونیمخیلی ناراحت و دلشکسته بودم از یه طرف برای مایای نازم و از طرف دیگه برای دیاناجون که باز اون صحنه های بیمارستان و بستری شدن و ... براش تداعی شداما خدا عمه سمانه رو خیر بده که هر دوشب توی بیمارستان از مایا پرستاری کرد چون بابایی هم از همون شب تب و لرز شدید و شروع آنفلونزاشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  منم که به خاطر شرایط روحی دیانای گلم ترجیح دادم پیش دیانا باشم泣く、気持ち のデコメ絵文字امیدوارم هیچ پدر و مادری شاهد بیماری بچه ش نباشه

خدایا سپاس برای سلامتی مایای عزیزم و همینطور آرامش دوبارمون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)