یه شب سخت و فراموش نشدنی
سلام دخترای خوشگل مامانی گلهای قشنگم بیشتر از هر روز دوستون دارم شنبه شب 95/9/27 عروسی سارا و رضا عزیز بود دیانا هم مثل همیشه مشتاق دیدن عروس جون بود و همینطور مشتاق عروس شدن و لباس عروس پوشیدن و ..... شب خوبی بود و خوش گذشت بعد از اون شب خوب یعنی دقیقا فرداش دیانا و مایای نازم هردو دچار آنفلونزا شدن ولی مایا جون با وجود گرفتن دارو وضعیتش حادتر شد و کار به بیمارستان و بستری شدن کشید یکی از بدترین شبای عمرم بود وقتی که آقای دکتر وضعیت مایارو دید فوری دستور بستری داد مایاکوچولومون دچار ذات الریه شده بود و همینطور به داروی متوکلوپرامید حساسیت بدی داده بود و باعث تشدید بیماری شده بود و وضعیت مایا تا سرحد یه اتفاق بد و شاید مرگ ک...
نویسنده :
مامانی
22:01