دیانادیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
مایامایا، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

ديانا و مایا فرشته كوچولوهاي مامان و بابا

سفر به مشهد

1392/12/27 18:01
نویسنده : مامانی
246 بازدید
اشتراک گذاری

       ی

مامان و بابا نیت کرده بودن وقتی دیانا جونشون بدنیا اومد ببرنش مشهد زیارت امام رضاhttp://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها دایی مهران اینا هم چون دارن میرن برای همیشه به کشور کانادا دوست داشتن قبل رفتن برن مشهد.این شد که دسته جمعی : دایی مهران و عمه مریم و مهرشاد جون، باباجون و مادر جون، مامان جون، باباوحید و مامان سمیرا و دیانا خانم در تاریخ 92/12/21 چهارشنبه شب عازم مشهد شدیم این دومین سفر دیانا جون تو این سه ماهست.سفر قبلی با ماشین خودمون به شمال بود خونه دایی مهردادجون اما این سفر با قطار به مشهد بود دخترم نشون داد که کلاً خوش مسافرته children play clipart graphicsروزی که رسیدیم همگی رفتیم زیارت امام رضا Muslim Woman، هوا خیلی سرد بود و باد شدیدی می اومد و دیانارو پیچیده بودیم توی پتو اما باد خیلی اذیتش کرد و دیانا خانم جیغ و گریههههه ،یکم شیر خورد children girl baby bottle clipart graphicsو بردمش تا جلوی ضریح امام رضا یو زود برگشتیم هتل.راستی اسم هتلمونم دیانا بود.فرداشم دیاناجون موند پیش عمه جونش و من و بابا و مهرشاد جونم رفتیم زیارت http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک هاو کافی شاپ و ...شنبه ظهر هم رفتیم رستوران سنتی بابا قدرت و بعد راهی راه آهن شدیم .خلاصه خیلی خوش گذشت.

ب

ط

                     ن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابا وحيد
5 فروردین 93 15:44
دختر گلم بعداز تقزيبا 30 سال تو باعث شدي كه من دوباره با قطار برم مشهد. چه مشهدي شد اين مشهد. خيلي خوش گذشت تو هم خيلي ناز بودي با اينكه كوچولو بودي اما اصلا اذيتمون نكردي. مهرشاد هم كه همش با تو بود.عمه مريم هم همينطور. ما سه اتاق گرفته بوديم تو هتل "ديانا" كه به خاطر گل روي تو همش با هم بوديم. فقط براي خواب جدا ميشديم باباجون مادر جون مامان جون همه با هم بوديم.در ضمن اين احتمالا آخرين سفري بود كه با مهرشادجون و عمه مريم و دايي مهران ميرفتيم آخه مهرشادينا پنجم ارديبهشت براي هميشه ميرن كانادا . ما خيلي دلمون براشون تنگ ميشه.