دیانادیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
مایامایا، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

ديانا و مایا فرشته كوچولوهاي مامان و بابا

2 ماه و 17 روزگی دیانای عزیزم

         دخترم این روزها خیلی ناز و با نمک شده  همش دوست داری باهات بازی کنیم و وقتی من و بابایی باهات حرف میزنیم خوب و با دقت نگاه میکنی و بعد میخندی عزیزمممم (اولین لبخند واقعیتو 48 روزگی به مامان جونت زدی).دوست داری بغلت کنیم و همه جا رو نگاه کنی مخصوصاً به اشیای براق و نورانی بیشتر توجه میکنی مثلاً تو خونه به لامپ و مهتابی و عکس مامانی چون نور توش داره نگاه میکنی و چشم ازشون برنمیداری.خیلی وقتا هم دوست داری روی تشکت یه عالمه دست و پا بزنی و اگه بغلت کنیم گریه میکنی یکی دیگه از کارات اینه که دستتو مشت میکنی و میذاری تو دهنت و تند تند میمکیش ملچ و ملوچ، منم عاشق صدای ملچ ملوچشم دستتو ...
12 اسفند 1392

ژست های خواب دیانا جون مامان

دخترم دیانا خیلی ناز میخوابه مثل فرشته ها خیلی گرماییه عادت داره دستاشو بیرون از پتو بذاره و از لباس زیاد پوشوندن بدش میاد مخصوصاً کلاه که نگو وای وای وای وقتی کلاه میذاریم براش جیغ بنفش میکشه تا حدی که مجبور میشیم درش بیاریم .اینم یه سری از ژستهای خوابشه. ...
28 بهمن 1392

مهرشاد جونم

انقدر دوست دارم وقتی مهرشاد بهم شیر میددددده... مهرشاد جونم دوست دارم مرسی که همش ازم عکس میندازی          ...
1 بهمن 1392

باباجون در حال اذان گفتن

شب سوم باباجون و مادر جون به همراه عمه سمانه اینا و عمه مریم اینا و دایی محمد اینا اومدن برای دیدنت و باباجون طبق آداب و رسوم توی گوشت اذان گفت و اسمتو گفت. بابا جون دوست داریم اینم عکس بابا جونمه که داره تو گوشم اذان میگه            ...
1 بهمن 1392