25 هقته

دختر عزیزم این روزا من و تو خیلی بیشتر از قبل به هم وابسته شدیم و ارتباطمون خیلی قشنگتر شده  چونکه تو خیلی بزرگتر شدی و با حرکاتت میتونی با من و بابایی ارتباط برقرار کنی و ابراز وجود میکنی و این برای ما خیلی لذت بخشه  الان دیگه صدای باباییو خوب میشناسی چون وقتی باهات حرف میزنه یا برات قصه میگه حسابی تکون میخوری و ورجه وورجه میکنی   یه سری آهنگهای مخصوص کلاسیک هم داری  که خیلی دوسشون داری که وقتی میشنوی شروع میکنی به رقص باله  و مامان و بابا هم کلی حال میکنن با این شیطونیات  راستی خیلی هم شکمو شدی و دائم سکسکه میکنی  مامانی قربونت بره با این سکسکه هات عزیزم. خیلی وقتا بابایی به شکم مامانی زل میزنه تا ضربه زدناتو ببینه ولی تا میفهمی بابا داره نگات میکنه تکون نمیخوری و بعد که چشم ازت برمیداره میای یه دونه محکم میزنی و باباییو سرکار میذاری  عاشق این کاراتم عسل مامان. خلاصه خیلی شیطون تر و دوست داشتنی تر شدی  دختر گلم، من و بابایی برای اومدنت روزشماری میکنیم  به امید اون روزهای زیبا با وجود پر مهر عزیزدل مامان و بابا.